هجده ماهگی فرشته کوچولو
بدون شرح
مبینا علاقه زیادی به ادویه ها داره و هر وقت تو آشپزخونه دارم آشپزی میکنم میاد کنارم میگه "بالا" یعنی منو بزار بالا روی کمد آشپزخونه تا با ادویه ها بازی کنم. خلاصه حسابی بریز و بپاش میکنه.
اینجام دختر گلیم آروم نشسته داره برنامه فتیله رو نگاه میکنه
دخمل مامان با اسباب بازیی که عمه براش عیدی گرفته داره بازی میکنه
اینم سفره هفت سین خودمونی ما که با کلی تاخیر آپش میکنم فکر میکنم واسه نوروز 95 دیگه خوب باشه
البته تقصیر من نبودا از دست مبینا کاری از من بر نمیومد مجبور شدم رو اوپن و ساده بچینمش
اینم شرح حال خاصی نداره مبینا رو پوشونده بودم بریم در در گفتم قبلش یه عکس بگیرم
مبینا رو تو تعطیلات نوروز بردم پارک سر خیابون تا بازی کنه
همینطور که داشت تو پارک بازی میکرد و با وسایل سر خودشو گرم کرد با یه دختر خانم گل یاسوجی که اسمش شیدا بود دوست شد و با هم بازی کردن
طفل معصوم ببینید بچه ام چقدر آروم خوابیده (نکته : آرامش قبل از طوفان)
یه روز رفته بودم آرایشگاه مبینا رو هم همراه خودم برده بودم. برخلاف همیشه که اذیتم میکرد اون روز اصلا اذیتم نکرد منم گفتم از دختر خشگلم یه عکس بگیرم که اینهمه مهربونه مامان رو اذیت نمیکنه الهی قربونت برم اصلا هواسش نبود دارم ازش عکس میگیرم.
خوب صدای عکس گرفتن گوشی که اومد مبینا اینجوری نگاهم. (خدا میدونه پشت این خنده چه افکار شیطونی پنهونه )
مبینا و دختر همسایمون تو حیاط خونه